" نیـــلگـون "

به رنگِ آسمـــــان ..

" نیـــلگـون "

به رنگِ آسمـــــان ..

ایجاد سایت جدید

8.خدایا...میشه هوای هممون رو داشته باشی؟

سه شنبه, ۳ مهر ۱۳۹۷، ۱۱:۲۵ ب.ظ
1.چند روز پیش یه خانوم متشخصی کارت به دست اومد تو مغازه و خیلی مؤدب درخواست کرد که یه کیسه ی لباس پلاستیکی بهش بدم.منم کارت رو ازشون گرفتم،هزار تومن کشیدم و یه نایلون متوسط عروسکی دادم دستش و رفت.
راستش اول نمیخواستم پولی ازش بگیرم اما یادم افتاد که نونوایی پونصد تومن بابت یه پلاستیک نازک ازم پول اضافه گرفته بود :/ بعد که خانومه رفت با خودم گفتم که کاش ازش پول نمیگرفتم و عجب کاری کردم و اینا... تا اینکه پریروز رفتیم بازار روز چالوس واسه خرید همین پلاستیک ها.
عرضم به حضورتون که پلاستیکی که یه ماه پیش کیلویی چهارده تومن بود شده کیلویی بیست و هشت هزار تومن ! 
ما هربار که میریم اونجا بیست کیلویی نایلون میخریدیم برای مغازه و سیصد و خرده پیاده میشدیم..
اما الان باید هفتصدهزار تومن بدیم فقط برای چند کیلو پلاستیک !
اونجا به این نتیجه رسیدم که اصلا خوب کاری کردم از خانومه پول گرفتم.پلاستیک هم با این قیمت نخریدم.میخوام تو اینستای مغازه پست بزنم و بگم به دلیل حمایت از محیط زیست از دادن نایلون پلاستیکی معذوریم.یه گونی بیارید با خودتون تا خریداتونو بذارم تو گونی:|| والا بخدا.


2.جورابی که هشت هزار تومن میفروختیمش،همون مارک،همون جنس،قیمت فاکتورش شده پونزده هزار تومن.حالا بیا جورابی رو که پونزده تومن خریدی رو هجده تومن بفروش.
مگه میخرن؟میگن مگه مملکت آتیش گرفته؟میگم آتیش نگرفته داره غرق میشه.

3.دیروز رفته بودیم طلا فروشی.واسه سرکشی و قیمت گرفتن و دیدن طلاهای بازار.
مامانم میخواست یه دستبندی رو تعویض کنه اما به جای اون دستبند اشتباهی یه چیز دیگه + یه سکه رو تو کیفش گذاشته بود.به طلافروش گفت الان سکه رو چند میخرین شما؟
گفت من که سکه خرید و فروش ندارم ولی اگه بخواین سه و نهصد چهار تومن ازتون میخرم!!!
گفتم الان که ساعتی قیمت سکه میره بالا،یه ساعت پیش قیمتش چهاروهفتصد بود ! یعنی هشتصد تومن اومد پایین؟!
اونجا احساس کردم هرچی بخوایم ازین ادم بخریم یا بهش بفروشیم سرمون کلاه میذاره.



4.دیروز رفتیم رشت.سر خاک مامان بزرگ..موقع شستن سنگ چشمم به تاریخ تولدش افتاد... دوم مهر بود...



5.دوباره رفتیم به همون خونه ی ییلاقی..بعد از چهارده ماه.همون صفا،همون سادگی...دیشب موقع خواب همه ی این چهارده ماه رو مرور کردم.نمیدونم.. دلم میخواد که برگردم به چهارده ماه قبل؟


6.امروز رفتیم خونه ی عمو قندعلی! عمو قندعلی عمو نیست. کسیِ که سر شالیزارهای مامان بزرگ کار میکنه.خونشون نزدیک شالیزار بود..یه خونه ی قدیمی شمالی،با یه حیاط پر از گُل.که با دیدنش قلبم پر از عشق شد.چقدر آفتاب پاییزی که رو ایوون پر از گل و گلدونشون افتاده بود رو دوست داشتم.چقدر عطر برنج رو وسط شالیزارِ سبز دوست داشتم.. 


7.نگار...مامانی.قربون شکل ماهت بشم.این روزا بیشتر از خودم به فکر توام..هرجا میرم،هرجا هستم دلم میخواد یه چیزی برای تو بخرم :) البته نتونستم جلوی خودمو بگیرم و هرچی دلم خواست برات خریدم.از لباس،اسباب بازی و...حتی دیروز تو طلافروشی ها همش چشم و دلم دنبال دستبندها،النگوها و گوشواره های کوچولو بود.چقدر دلم میخواست برات بخرمشون ...
حاضرم هر چی تو کارتم پول دارم بدم برای خرید وسایل تو .. برای تویی که هنوز نیستی ... برای تویی که نمیدونم کی قراره داشته باشمت...






موافقین ۵ مخالفین ۰ ۹۷/۰۷/۰۳
🔹🔹نیلگون 🔹🔹

نظرات  (۴)

کارد به استخوان رسد...
پاسخ:
کارِ دلم به جان رسد...

۰۴ مهر ۹۷ ، ۰۱:۳۵ آفتابگردون ...
چه مامان مهربونی چه نینی نازی:) خدا بهم ببخشتتون
دستی پول میدم ساعتی منو ببر به شماره ۶...
پاسخ:
مرسی خاله ی مهربون :)
الهی..
نه نه نخر😁
پاسخ:
چرا نخرم؟
میخررررم براش😌
وضعیت اقتصادی افتضاحههههه
خدا رحمت کنه مادربزرگتو...
عی بابا بچه داری هم کلی سخته:(
خدا برات ببخشه دخترتو:)))))
پاسخ:
چیزی فراتر از افتضاح..
ممنون عزیزم خدا رفتگان شما رو هم بیامرزه🌷

معلومه خواهرزاده ها حسابی اذیت میکنندها شبنمی :)))
مچکررررم^_^

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی