" نیـــلگـون "

به رنگِ آسمـــــان ..

" نیـــلگـون "

به رنگِ آسمـــــان ..

ایجاد سایت جدید

۸ مطلب در خرداد ۱۳۹۸ ثبت شده است

خدا این قابلیت رو به پسرا داده که از یه دختری خوششون بیاد،راجبش فکر کنند،بررسی کنند،یه نگاه به سرتا پای خودشونم نندازن حتی!و سرشونو بندازن پایین برن به دختره پیشنهاد ازدواج بدن.

تازه همون لحظه هم از دختره جواب مثبت یا منفی یا نظرشو بخوان!!

دخترِ بیچاره هم دو راه داره.یا عصبی بشه (که قطعا میشه) و بروزش بده و سرتا پای پسره رو قهوه ای کنه.یا اینکه بروز نده و محترمانه طرفو بپیچونه که بره رد کارش.

بعد از سالها به این درجه از عرفان رسیدم به خودم مسلط باشم و اینجور وقتا بهم بر نخوره و دلِ پسر مردم رو -فارغ از هرکسی که هست-نشکونم.ولی هنوز به این درجه از عرفان نرسیدم که بعد از چنین ماجراهایی تمام درخواست ها و ادم های عوضی و اشتباهی و ماجراهاشونو به یاد نیارم.هنوز به اون درجه نرسیدم.







۵ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۹ خرداد ۹۸ ، ۲۳:۳۹
🔹🔹نیلگون 🔹🔹

ساعت دوازده شب،خسته و کلافه همراه پدر از سرکار برگشتم خونه.مامان تو اشپزخونه بود.بهش سلام کردم و پشت بندش هم مشغول ارائه گزارش کار و غرغر شدم!مامان گفت خب حالا برو یدقه از رو تختِ علی کیفمو برام بیار.

رفتم تو اتاق علی و جییییغغغغ !

علی رو تختش دراز کشیده بود ^--^

پریدم رو تختش.صورتشو با دستام قاب گرفتم و گفتم تو کی اومدییی عشقِ خواهر هااان تو کی اومدیییی؟؟؟





هنوز بعد از نزدیک به یک سال سربازی،مرخصی اومدناش برام شیرینه و دیدن روی ماهش از ته دل شادم میکنه :)



۲ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۹ خرداد ۹۸ ، ۰۱:۴۴
🔹🔹نیلگون 🔹🔹


ای کاش حقیقت این نبود... چنان رفت که گویی هرگز نبود ..








۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۹۸ ، ۰۰:۳۵
🔹🔹نیلگون 🔹🔹

-بعضی وقتا حقیقت جوری مثل پتک تو سرت میخوره که ممکنه دلت بشکنه.ولی مهم نیست.همین که حقیقت رو فهمیدی یعنی بردی.هرچند که حقیقتش به تلخی زهرمار باشه و هیچوقت مزه ش از یادت نره! هیچوقت !


-لعنت به همه ی شرطی های دنیا که با دیدنشون ... دلت میخواد انقدر فریاد بزنی تاهمه ی دنیا بفهمن تو دلت چی میگذره..







۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۱ خرداد ۹۸ ، ۱۲:۴۹
🔹🔹نیلگون 🔹🔹
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۱ خرداد ۹۸ ، ۰۱:۲۲
🔹🔹نیلگون 🔹🔹


این مدت روز و شب فکر میکنم.به همه ی تصوراتم.به چیزایی که برایم مهم بود.به اتفاقات.نشانه ها،به خواسته ها.

به امیدواری ها.به امیدواری ها ....، امیدهای واهی ! امیدهای پوچ !

 امیدهای ..

میدانی خدا جان ؟ به نقطه ی بی تصوری رسیدم.نمیگویم بی امیدی. چون هنوز تو را دارم...

دیگر حافظه ام پاکِ پاک است.سردرگمم.با قلبی خسته.با رویاهای رنگ باخته.

اینجا همان نقطه ای است که با دل شکسته رو به تو میکنم و میگویم:نمیدانم !دیگر هیچ نمیخواهم ! جز هرچه تو برایم خواستی و کرمت ...







۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۶ خرداد ۹۸ ، ۰۲:۴۱
🔹🔹نیلگون 🔹🔹


سال ها گذشتند و شب های قدرِ بسیاری از راه رسیدند و رفتند..شب های قدری که قدری بیشتر از قبل به تو نزدیک شدم و زمزمه کردم تمامِ خواسته های دلم را ...


خدایا آشکار و نهانم را میدانی .. این بنده ی کوچک و سراپا تقصیر را میشناسی..

 به دل نگیر اگر گاهی فکر میکنم دعاهایم بی اثر میشود .. به دل نگیر اگر گاهی لج میکنم و با تو که مهربانترینی قهر میکنم ..به دل نگیر اوقاتی را که حرفی نمیزنم و فکر میکنم زبانم لال حواست به من نیست..حواسم هست به خواسته هایی که به هفته نکشیده به استجابت میرسد.. حواسم هست به نعمت های بی شماری که بی حساب به من بخشیدی و میبخشی ...

این شب ها مانندِ شبانِ قصه ی موسی (ع) به زبان خودم با تو حرف زدم و دردودل کردم..

نمیدانم چند بار گفتم: یا رب ! دعای خسته دلان مستجاب کن .... این مصرع یک دنیا حرف در خودش دارد.. این مصرع جانِ کلام و حال اینروزهای من است.

 

خدایا ! دلم .. دلم و آرزوهایش را به تو میسپارم..

عزیزانم و آرزوهایشان را به تو میسپارم .. در پناهت، امن و رستگار باشیم ای مهربانترین..




۱ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۹۸ ، ۰۰:۴۴
🔹🔹نیلگون 🔹🔹


تو از من دور و من دل تنگ

تو آبادی و من ویرون

همیشه قصه این بوده

یکی خندون یکی گریون


همیشه قصه این بوده

توی یک لحظه ، توی یک دیدار

یک زخم از زهرِ یک لبخند

تمامِ عمـــر فقط یک بار


پس از اون ، زخم پروردن

پس از اون ، عادت و تکرار

ولی نصفِ یک روح این ور

یک نیمه اون ورِ دیوار


همیشه قصه این بوده

یا مرگِ قصه یا آدم

ته دریاچه های عشق

می جوشند چشمه های غم ..



۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۵ خرداد ۹۸ ، ۱۲:۱۵
🔹🔹نیلگون 🔹🔹