" نیـــلگـون "

به رنگِ آسمـــــان ..

" نیـــلگـون "

به رنگِ آسمـــــان ..

ایجاد سایت جدید

۲ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۹ ثبت شده است

نمیدونم چرا با وجود اینکه خیلی وقت دارم ولی فرصت نمیکنم به کارهام برسم و کنارشم به وبلاگم سر بزنم و چند خطی هم اینجا بنویسم.درسته که برگشتم سرکار،تمام وقت هم برگشتم؛ ولی باز هم وقت زیادی دارم که بتونم به این کارهای جانبی برسم.

اقا گویا ما کرونا رو شکست دادیم خداروشکر.ملت چنان رفتار میکنند که انگار نه انگار کرونایی اومده و رفته ! اکثرا ریلکسن،بی ماسک بی دستکش! ذرت مکزیکی و بستنى توپی میخرن از همین رو به رو با فراغ بال میخورن ! اصلا یه وضعیتی!

اونوقت من تشنه م بشه و ابى که از خونه با خودم میارم تموم شده باشه ؛حاضر نیستم اب بخرم بخورم😐 خو ضد عفونی نشده بطریش که😐🤦🏻‍♀️ این همه زحمت کشیدیم همش کشک بود یعنی؟ 😐

بعد دیروز همینجور با ماسک نشسته بودم تو مغازه که یه اقایی با یه خانوم باردار اومد تو مغازه چند تا قیمت گرفت؛یهو به مامان گفت من قبلا ازینجا خرید کرده بودم ولی شما نبودین یه خانوم چادری اینجا بود! بعد یهو منو نگاه کرد گفت نه شما بودین.گفتم بله من بودم ولی با چادر تو مغازه نبودم! گفت نه شما بودی یه روسری زیبا گذاشته بودی خیلی قشنگ حجاب گرفته بودی و همینجور داشت جلو مامانم و اون خانومه توضیح میداد ! من از زیر ماسک😦😐

بعد گفت ولی اصلا بهمون تخفیف ندادی خیلی سفتى خیلی سختی ! من همچنان از زیر ماسک😐🤦🏻‍♀️

انقدر سخت نگیر گیرِ *** میفتی ها اخر! (ستاره اسم شهر خودش بود😐)

ملت چشونه؟! نه واقعا چشونه؟😐😐😐

 

مشتری شماره دو با یه نایلون لباس اومده داخل.سلام !اومدم لباس بچه رو عوض کنم! حالا کی خریده بود؟مادربزرگ بچه !

کِى خریده بود؟ دی ماه !دیگه کرونا اومده بود نتونستم بیام عوض کنم 😐😐  گفتم عزیزم بهمن که کرونا نبود.اسفندم که قرنطینه نبودیم! این کار الان موجودیش تموم شده.گفت اشکال نداره به جاش تابستونه میبرم 😐

گفتم کوچیک بوده چرا مارکشو کندی؟ نگاه کردم دیدم جای اتو رو لباسه.یعنی مونده بودم بخدا بازم خداروشکر کردم ماسک دارم معلوم نیست چقدر عصبانیم! 
دیگه یه کرونایی اومده و رفته ؛قرار نیست سواستفاده کنیم از قضیه که.

گفتم صنف گفته به هیچ وجه مرجوع قبول نکنید تعویض هم نکنید بخاطر این شرایط.حالا اگه واقعا براش خیلی کوچیکه و قابل استفاده نیست؛میتونم بذارم اینجا براتون بفروشمش.هر موقع فروختم بیا جاش لباس بردار.ولی چون یه دونه مونده فصلش هم گذشته؛معلوم نیست کی فروش بره ! 

گفت نه پس میبرمش.گفتم مگه نمیگی کوچیکه! گفت میدمش هدیه🙄😒

ناراحت شد ولی منم ناراحت شدم خب.اگه قرار باشه هرکسی لباس رو ببره به فصلش استفاده کنه و بعدش بشوره اتو بزنه و بیاد جنس مناسب فصل جدید ببره که مغازه میشه دست دوم فروشی.

 

خلاصه اینم از وضع کارو کاسبی و مشتریای ما.

شمال شلوغه .پاساژ رفت و امده.

امیدوارم که بلا از همه دور باشه و روزهای خوب و شاد و خاطرِ امن به زودی بهمون برسه.

 

 

 

۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۵ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۳:۲۶
🔹🔹نیلگون 🔹🔹

از دیروز من برگشتم سرکار.الکی الکی قرنطینه شکسته شد.

پاساژ باز شده.کل دیروز مشغول جابجایی اجناس بودم..مشغول چیدن جنس های تابستونه و جابجاییش با کارهایی که برای عید اورده بودیم.موقع کار کردن یه حال غریبی داشتم.قاعدتا باید خوشحال میبودم.

اما مثل نظریه ی تایم هاوکینگ برمیگشتم به عقب.به روزهای قرنطینه و قبل ترش.رسیدم به أواخر بهمن.چقدر برنامه داشتیم.تازه ی اماده ی برداشتِ زحمات یک ساله مون شده بودیم... تازه مغازه ها چیده و اماده و پر از جنس شده بودن برای فروش عید.ولی در عین ناباورى همه چی بهم ریخت.جوری اسفند و فروردین گذشت که تو مخیله مون نمیگنجید...اصلا چی شد؟کی رفت؟از رو تقویم پریدیم؟ 

تعطیلات عید،شلوغی هاى شمال،مسافرت هاى بهار؟ شور و شوقِ اسفند؟اینا چرا حذف شدن ؟!!

بعد به خودم میومدم... گفتم خب..

شد دیگه.اتفاق افتاد.برای همه.ان شاءالله که بلا دور شه از همه ى دنیا و همه سلامت باشن.

امیدوارم حالا که برگشتیم سرکار،کار کردن ما باعث اسیب رسیدن به هیچکسى نشه..امیدوارم خدا به کسب و کار همه برکت بده..

زندگی به شهرم برگشته..اکثر مشاغل فعالن. تو پاساژ رفت و امد میشه.نه به اندازه ى بانک ها و اداره جات؛ولی ادما میان و میرن.امروز یه خانومی رو دیدم که حداقل چهل تا نایلون خرید دورو برش بود.انقدر خوشحال شدم که خدا میدونه.. خدا بهش خیر بده و به کسب و کار همکارام برکت.بازاری ها تو این مدت خیلی اذیت شدن و خیلی صبوری پیشه کردن.امیدوارم که بازار روز به روز بهتر بشه و این ویروس خیلی زود نابود بشه.

امیدوارم به بازگشت روزهای خوب،روزهای بدون کرونا.

 

 

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۲ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۰:۴۵
🔹🔹نیلگون 🔹🔹