" نیـــلگـون "

به رنگِ آسمـــــان ..

" نیـــلگـون "

به رنگِ آسمـــــان ..

ایجاد سایت جدید

۴ مطلب در آذر ۱۳۹۸ ثبت شده است

دو شب پیش،بعد از نوشتن پست قبلی و خوندن نظرات شما و سبک سنگین کردن شرایط،تصمیم گرفتم که تو کنکور ارشد ثبت نام کنم.اخرین کنکورهایی که ثبت نام کرده بودم اداره پستی و کافی نتی بودن.باید میرفتم دفترچه میخریدم و تو صف کافی نت منتظر مینشستم تا نوبتم بشه،عکسمو اسکن کنند و اطلاعاتی که تو دفترچه نوشتم رو وارد سیستم کنند و تاییدشون کنم،بعد یه پرینت بگیرم دستم و پرینت رو تا زمان اعلام نتایج پیش خودم نگه دارم.
راستش دلم گرفت از مرور خاطرات.چقدر اون روزا نزدیک بنظر میان ولی چققققدر دورن..چه روزهایی گذشته اخ که روزهایی بود ...
لپ تاپم تو مغازه بود.اگه میتونستم با گوشی ثبت نام کنم خیلی خوب میشد.اما یادم اومد که باید عکسمو اسکن کنم.یکم فکر کردم.خب من که توی گوشیم اسکنر دارم! اخرین عکس سه در چهارى که داشتم رو گذاشتم کف دستم و با گوشیم از روش عکس گرفتم و اسکن کردم! خب این از عکس.
دفترچه ثبت نام رو از سایت سنجش دانلود کردم و اطلاعات لازم رو یادداشت کردم.کدهای مربوطه رو دراوردم.سراغ مدرک کارشناسیم رفتم و عدد و أعشار معدلم رو دراوردم.اعشارش چهارصدم بود.یاد شباهنگ افتادم.با اینکه معدل دلبخواهم نیست ولی ترکیبشو دوست دارم.تاریخ ورود و خروجم به دانشگاه رو یادداشت کردم.سری و سریال شناسنامه م رو هم حفظ نبودم.بقیه ی اطلاعات نیازی به یادداشت برداشتن نداشت.با خودم گفتم اگر موفق شدم با گوشی ثبت نام کنم یعنی واقعا تمام شرایط برای شرکت تو این ازمون واسم مهیا بوده ولی من هیچ تلاشی تا الان براش نکردم.
به راحتی سریال ثبت نام رو خریدم.به راحتی عکسم رو فرستادم و تایید شد.نرم افزار ثبت نام زبان ویندوز رو قبول نمیکرد بخاطر همین من جای دیگه اطلاعات رو نوشتم و کپی پیست کردم!فکر نمیکردم امکان ثبت نام کردن با گوشی وجود داشته باشه،ولی داشت!(در واقع محدودیت هاشو دور زدم) 
و در کمتر از نیم ساعت من داوطلب شرکت در کنکور کارشناسی ارشد،مجموعه ی روان شناسی شدم.شماره پرونده کد پیگیری دریافت کردم و حوزه ی امتحانیم هم شهر دانشجوییمه.
من ازین ببعد سعی میکنم منابع رو مطالعه کنم.نه بعنوان یه کنکوری ،بعنوان یه نَفَر که میخواد چهارتا کتابی که خریده رو یه دور بخونه.بعدشم میخواد بره یه امتحانی ازین معلوماتش بده.
سعی میکنم از روزمرگیام و از مطالعاتی که توی این چهارماه خواهم داشت،براتون پست بذارم.
اگر توصیه ای چیزی برای این داوطلب باهوش کارشناسی ارشد دارید:دی دریغ نکنید لطفا.پذیرای تجارب شما دوستان عزیزم هستم.با تچکر 

 

+بعد نوشت :

مدتی بود که بعد از خوندن پست های شماره هزاروسیصدوهفتادیه!شباهنگ ، ازونجا که عکس های بچگیاش رو میذاشت،و باز ازونجایی که ما باهم همسنیم،یاد بچگی های خودم میفتادم.چند بار خواستم عکسای بچگیمو براش بفرستم،منتهی پشت گوش انداختم تا امشب که تصمیم گرفتم تو بیان اپلود کنم و لینکش رو براش بفرستم.وقتی که عکس اپلود شد بیان بهم پیغام داد که یه فایل همنام وجود داره.ایا میخوای این عکس رو جایگزینش کنی؟

و من قبول کردم!یهو عکس ناپدید شد! 

من از دوباره عکس رو اپلود کردم و برای شباهنگ فرستادم.

مدتی بعد،از شبنم یه کامنت گرفتم.به این مضمون که عکس بچگیاشووو ☺️

(ازونجایی که شبنم دوست قدیمی بلاگفایی منه و تو اینستام بوده،میدونست عکس بچگی منه :دی) اینجانب شوکه شده😦 بعد از بیست بار رفرش دیدم بله!

حق با شبنمه🙊 گویا این عکس با عکس پروفایل قبلی همنام بوده و جایگزینش شده. خلاصه اینا رو نوشتم که بگم أیهاالناس مواظب باشید!بیان امنیتش ضعیفه:دی

و اینکه از فرصت استفاده کنید و نیلگون کوچولو رو ببینید 🤗 چون به زودی عکس پروفایل رو حذف میکنم :)

۱۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۸ ، ۲۲:۲۴
🔹🔹نیلگون 🔹🔹

توی این چند سالی که از فارغ التحصیلیم میگذره،تقریبا هرسال تصمیم به خوندن ارشد میگرفتم ولی بعدش بلافاصله پشیمون میشدم.اولا بخاطر اینکه کار و محل کارمو دوست داشتم و با مدرک کارشناسیم کار نمیکردم که بخوام دوباره برم درس بخونم،دوما از سیستم اموزشی مزخرفِ کشورمون خوشم نمیومد.چون میدونستم قراره سه چهار سال درگیر یه سری جزوه و کتاب باشم بدون کار عملی و صرفا تئوری.بدونِ بار علمی.همونجوری که توی دوره ی کارشناسی گذشت.

بهرحال سالها همینجور گذشت و هرسال منصرف میشدم از شرکت کردن تو ارشد،تا امسال تابستون که تصمیم گرفتم که طلسم رو بشکونم و این فرصت رو به خودم بدم که تو رشته ی مورد علاقه م کنکور ارشد رو شرکت کنم.منابع رو اول مهر ماه تهیه کردم که مثل سالهای قبلی پشیمون نشم و خودمو مجبور کرده باشم به درس خوندن.کتاب ها تمام مدت این هشتادو پنج روز روی میز و داخل کمد محل کارم بود.ولی متاسفانه جز چند صفحه از یه کتاب چیز دیگه ای نخوندم!منی که معروفم به تندخوانی.منی که ٤٥٠ص کتاب رو توی دو روز تموم میکنم و جزییات تو حافظه م میمونه ،حتی یه کتاب رو توی این مدت تموم نکردم.نه اینکه نتونم.نخواستم.حقیقتش انگیزه ی چندانی نداشتم.

این چند روز که ثبت نام ارشد شروع شده خیلی با خودم کلنجار رفتم که ثبت نام کنم یا نه،راستش میدونم شاید فقط یک ماه فرصت درس خوندن داشته باشم،بقیه اوقات به صورت فشرده سرکارم و بعیده منِ تغییر رشته ای بتونم به چیزی که میخوام برسم،هرچند چیزی که مهمترین چیزی که من الان میخوام استقلاله.احساس نیاز به استقلال و تغییر تو روزمرگیم رو بشدت درون خودم حس میکنم.نیاز به درس خوندن نه بخاطر درآمد و شغل خوبی که میدونم با مدرک نمیشه بهش رسید ،که رشدیه که بهمراه خودش توی این چند سال میاره.

ناراحتم ازین اوضاع.ازین که نتونستم یه تصمیم محکم بگیرم و پاش بمونم.ازینکه میدونم بخش بزرگیش تقصیر خودمه که نخواستم واقعا بخونم.که اگه میخواستم نشدنی نبود ولی ...

 

 

 

 

۱۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۴ آذر ۹۸ ، ۰۰:۵۲
🔹🔹نیلگون 🔹🔹

 

چه روزهای غریبی بود.چقدر عجیب و غریب.باورم نمیشه که یک سال از اون روزها گذشته.هرچقدر هم که نخوای به یاد بیاری،یک عدد،یک تاریخ،کار خودش رو میکنه.تو رو به زمان و مکانِ مورد نظر پرتاب میکنه.مرورِ خاطرات این یک سالى که گذشت هم به فکرهای درهم و برهمِ این روزهام اضافه شده.

تسلیم میشم.به یاد میارم.مرور میکنم.مثل یک فیلم.یا مثل یه خوابی که در شبِ قبل دیدم.چه تلخ یا چه شیرین گذشته.تمام شده.چیزی که واضحه اینه که: در حال حاضر، گذشته توهمی بیش نیست.

 

فکرای زیادی توی سرمه.با سوالات فلسفی و بعضا ناامید کننده.دلم میخواست میتونستم این همه فکرو از سرم بیرون بریزم ولی نمیشه.نمیشه فکر کسی رو با سوالا مشغول کرد.

بقول شاعر که میگه:

اسرار ازل را نه تو دانى و نه من 

خدایا مگه قرار نبود ادم اشرف مخلوقات تو باشه.پس این چه اشرفیه که حتی تو حالِ خودشم مونده و نمیتونه شرحش بده؟جان و دلم داره میسوزه.میترسم هرروز از تو دورتر بشم.میترسم ازینکه تو رو درست نشناخته باشم...میترسم ازینکه تو رو نداشته باشم.تو خدای خوبِ منی.خدای خوبِ من و همه ی ادم های دنیا که زیرِ سقفِ نیگونِ تو هستند.فارغ از دین،رنگ،زبانشون.فارغ از جبرِ جغرافیا.همین جبری که من الان اسیرشم.تو خدای مهربونِ همه ی ادم های دنیایی.با هر زبونی میشه تو رو صدا زد.میشه تو رو با هر زبونی صدا زد و در هر زمانی!چون تو نزدیکی..خیلی نزدیک ..

نذار یه لحظه فکر کنم ما رو به حال خودمون رها کردی

نذار یه لحظه فکر کنم که دیگه دوستم نداری ..

 

 

۸ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۸ ، ۰۰:۲۰
🔹🔹نیلگون 🔹🔹

اینترنت شهر ما چند دقیقه پیش وصل شد.از صبح داشتم فکر میکردم یعنی امکان داره دیگه به اینترنت جهانى وصل نشیم ؟و در اون صورت چه اتفاقی میفته؟

والا اگه این اتفاق میفتاد تعجب نمیکردم.ولی ایا مردم تحمل پذیرشش رو داشتند؟؟

باری به هرجهت این مدت یه حق طبیعی و اساسی رو ازمون گرفته بودند و دوباره بهمون پس دادن.حالا هم دلیلی برای خوشحالی نیست.یادمون نمیره که هیچکس نبود توى این مدت تا این محدودیت رو با یه کلیک از سرمون برداره،اونم وقتی که خیلی ها تواناییش رو داشتند.تواناییش رو داشتند و فقط توی حرف کنارمون بودن و نه عمل !

 

به امید روزهای روشن

و شادی های عمیق و واقعى

 

 

۸ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۹۸ ، ۱۵:۱۱
🔹🔹نیلگون 🔹🔹