" نیـــلگـون "

به رنگِ آسمـــــان ..

" نیـــلگـون "

به رنگِ آسمـــــان ..

ایجاد سایت جدید

۷ مطلب در خرداد ۱۳۹۷ ثبت شده است

نمیدونم
نمیدونم چی بگم
کاش دنیا جای قشنگ تری برات بود مامانبزرگ
کاش روزگار باهات مهربون تر بود
کاش از دست ما کار بیشتری برمی اومد تا برات انجام بدیم
کاش رشت میموندی
کاش این یه ماه رو تو خونه ی خودت بودی نه رو تخت بیمارستان
اخه ما فکر میکردیم دکترا خوبت میکنند! اما نشد..
میدونم امشب دوباره خوب میشی
حالت خوبِ خوب میشه
دیگه اثری از درد نیست
از پیری و مریضی نیست

امشب دایی و خاله ها تو بهشت منتظرتند...تموم شد ..همه ی زجرات تموم شد..
آخ....

۱۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۱ خرداد ۹۷ ، ۲۱:۱۰
🔹🔹نیلگون 🔹🔹

پست قبل در واقع یادداشتی بود که من ،چند ماه پیش تو قسمت نوتِ گوشیم ثبت کرده بودم.

دیروز بطور اتفاقی بهش برخوردم..!

چند بار خوندمش...اما هرچی فکر کردم یادم نیومد که کِی این یادداشت رو نوشتم!

یادم نیومد که این روزِ بارونی چه زمانی بوده!!! یا حتی "الف" مذکور چه کسی هست!

حتی نمیدونم که چرا اسمشو رمزی نوشتم!!

الف!!!

شما نمیدونید کی میخواست مرخصی بگیره و بیاد خونه؛ تا باهم بریم بیرون؟!!! 😶😁😐


۵ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۹ خرداد ۹۷ ، ۱۳:۵۴
🔹🔹نیلگون 🔹🔹

آسمون از صبح باریده بود.قرارمون کنسل شد و از خونه بیرون نرفته بودیم.رو بالکن نشستم و به سمفونی قشنگ بارون گوش سپردم و با نفسِ عمیق، عطر خاکِ بارون خورده رو به ریه ها بردم.

الف سرکار بود.

بهم گفت: اگه بهش مرخصی بدن، زودتر میاد خونه تا باهم بریم بیرون.




۴ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۸ خرداد ۹۷ ، ۱۸:۲۹
🔹🔹نیلگون 🔹🔹


یاد باد آن که ز ما وقت سفر یاد نکرد

به وداعی دل غمدیده ما شاد نکرد


آن جوان بخت که می‌زد رقم خیر و قبول

بنده پیر ندانم ز چه آزاد نکرد


کاغذین جامه به خوناب بشویم که فلک

رهنمونیم به پای علم داد نکرد


دل به امید صدایی که مگر در تو رسد

ناله‌ها کرد در این کوه که فرهاد نکرد


سایه تا بازگرفتی ز چمن مرغ سحر

آشیان در شکن طره شمشاد نکرد


شاید ار پیک صبا از تو بیاموزد کار

زان که چالاکتر از این حرکت باد نکرد


کلک مشاطه صنعش نکشد نقش مراد

هر که اقرار بدین حسن خداداد نکرد


مطربا پرده بگردان و بزن راه عراق

که بدین راه بشد یار و ز ما یاد نکرد


غزلیات عراقیست سرود حافظ

که شنید این ره دلسوز که فریاد نکرد


موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۶ خرداد ۹۷ ، ۱۶:۴۹
🔹🔹نیلگون 🔹🔹
خدا جان
مرا بخاطرِ همه ی حرف های 
بی ربط
 و بی وقتی که 
موجبِ شکستنِ دلِ کسی شده؛ 
ببخش ..
خدایا
کمکم کن 
زبانم را حفظ کنم.
طوری که 
هرگز با کلامم،
باعثِ رنجشِ 
احدی از بندگانت
 نشوم..



۱ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۹۷ ، ۰۲:۰۸
🔹🔹نیلگون 🔹🔹

خدا جان ! خودمونیم !!

روا نبود که تو ماهِ مهمونیت ،که قراره سر سفره ت بشینیم و با هم صفا کنیم و از آرزوهامون برات بگیم،همه ی آرزوم بشه خوب شدنِ این دستِ فلک زده ها!

خب من خیلی جوونم هنوز!کلی آرزو دارم!ولی اینروزا حوصله ی هیچی رو ندارم.حتی آرزوهام.

هرروز صبح،به امید اینکه یه اشکِ ققنوس چکیده شده باشه رو دستم و اثری از سوز و درد و چرک نباشه از خواب بیدار میشم.اما زهی خیال باطل! 

تازه،انگار هرروز زخمش تازه تر میشه!

کاش زخم شمشیر خورده بودم :|حداقل تکلیفم روشن بود که زخم شمشیره!! اما الان حتی به شک افتادم که نکنه اصلا حشره ای هم در کار نبوده!

نکنه یه مرض ناشناخته گرفتم!نکنه این زخم کل بدنمو بگیره و با کلی سوز و درد از دنیا برم؟!

نکنه....فلان! نکنه بسار؟!

بگذریم...!




+دوستانِ روزه دار و عابدم

 

لطفا دعاگوی من باشید تو این روزای عزیز

بلکه با دعاهای شما دستمون شفا گرفت و آرزوهامونم برآورده شد :)


.

.

.

بعد نوشت:بلاخره مطمئن شدم این حشره ی کوفتی چی بوده!

جهت آشنایی با "دراکولا" و آنچه بر من گذشت !!!میتونید این لینک رو مطالعه کنید.👇👇👇


دراکولا(ویکی پدیا)


دراکولا،حشره ی خونخوارِ شمال!!



۵ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۰ خرداد ۹۷ ، ۰۱:۳۴
🔹🔹نیلگون 🔹🔹

صبحِ دو روز پیش بود که با احساسِ سوزش عجیبی روی دست چپم (همون جایی که ازش خون میگیرن!) از خواب بیدار شدم.دستم به حالت دایره نسبتا بزرگی سوخته بود انگار!!ملتهب و قرمز و دردناک بود و سوز داشت.به مامانم گفتم،ندیده گفت بد خوابیدی حتما ! که وقتی از جام بلند شدم و دستمو دید،گفت ععع چی دستتو زده؟

بله..ظاهره با یه حشره زدگیِ عجیب رو به رو شده بودم.

همون روز رفتم داروخونه زخم رو نشون دادم و براش پد الکل و پماد گرفتم.

شب پماد رو زدم و خوابیدم.صبح روز قبل دیدم بیشتر ملتهب شده و همچنان درد دارم،با اینکه چند بار بهم گفتن که بریم دکتر نرفتم و پشت گوش انداختم.

تا امروز صبح،همین چند دقیقه پیش.تو خواب احساس سوزن سوزن شدگی شدید روی زخم بهم دست داد.. از شدت درد بیدار شدم و نور چراغ قوه رو زخم انداختم که یهو دیدم یه عنکبوت ریزِ سیاه به سرعت داره فرار میکنه!!!

تو خواب و بیداری نفهمیدم به موفق به کشتنش شدم یا نه😭😭


نامرد دوباره اومده بود داشت منو میزد😭 الان از کتف تا نوک انگشتای دست چپم درد میکنه و سنگینه 😢

حدس میزدم عنکبوت باشه اما الان دیگه مطمئن شدم :((

بلند شدم تختمو تکوندم و بعد با پد الکل محل گزش رو ضدعفونی کردم تا صبح برم به دکتر نشونش بدم 😓🤒😩





+اگر نامهربان بودمممم رفتممم😭

++کاش اگه در اثرِ این زهر نمردم!! به پاسِ این همه دردی که کشیدم،لااقل یه توانایی ویژه پیدا کنم!!!

مثلا اسپایدرمن بشم ورژن زنونه ش🙄😭

+++کاش لاأقل اسنیپ زنده بود و میرفتم ازش پادزهر میگرفتم :( هعی روزگار



۵ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۶ خرداد ۹۷ ، ۰۶:۰۴
🔹🔹نیلگون 🔹🔹