بهانه
این روزای قرنطینه هم عجیب و غریب شده.ازین لحاظ که مجبوریم اول غروب بریم خونه و بخاطر محدود بودن تایم کاری تو پاساژ،خوابِ بعدازظهرم حذف شده،و اینجوریه که شب ها خیلییییی زود خوابم میبره و ازونطرف هم کله ی سحر بصورت دیفالت از خواب بیدار میشم :)))
دیشب نصف شب از خواب پریدم،با خودم گفتم که الان دیگه ساعت چهارپنج صبحه.از پنجره بیرونو نگاه کردم دیدم ماه بالای سرمه و به شدت در حالِ تابیدنه.گوشیمو برداشتم که از ماه عکس بگیرم :|| D: دیدم عه ساعت یازده و نیم شبه🤦🏻♀️
خوشبختانه بعد از عکسِ کج و کوله ای که گرفتم سریع خوابم برد.ولی دوباره بعد از چند ساعت از خواب بیدار شدم گفتم خب الان دیگه حتما ساعت نزدیک شش صبحه.مجدد نگاه کردم به گوشیم دیدم نه بابا ساعت چهار صبحه 🤦🏻♀️
نمیدونم تو اون اوضاع چرا معین تو ذهنم پلی شده بود و داشت واسه خودش میخوند:
ای تو بهانه واسه موندن
ای نهایتِ رسیدن
ای تو خودِ لحظه بودن
تو طلوع صبحِ خورشید
دمیدن ...
بعد از چندین دور تکرار این اهنگ و اهنگهای دیگه تو سرم و بعد از چند ساعت،وقتی که هوا داشت روشن میشد بالاخره مجدد خوابم برد.
بعد از چندین سال روالِ زندگیم بهم خورده و مغزم واقعا هنگ کرده به این سطح از تو خونه موندن .
بنظرم اینجوری داره بهش واکنش نشون میده D:
آقا من از آخرای شهریور ساعت خوابم رو درست کردهبودم، قشنگ شب میخوابیدم، صبح زود خودبهخود بیدار میشدم. سر این تعطیلات دوباره برگشتم به تنظیمات جغدیم😐