خروج از قرنطینه
از دیروز من برگشتم سرکار.الکی الکی قرنطینه شکسته شد.
پاساژ باز شده.کل دیروز مشغول جابجایی اجناس بودم..مشغول چیدن جنس های تابستونه و جابجاییش با کارهایی که برای عید اورده بودیم.موقع کار کردن یه حال غریبی داشتم.قاعدتا باید خوشحال میبودم.
اما مثل نظریه ی تایم هاوکینگ برمیگشتم به عقب.به روزهای قرنطینه و قبل ترش.رسیدم به أواخر بهمن.چقدر برنامه داشتیم.تازه ی اماده ی برداشتِ زحمات یک ساله مون شده بودیم... تازه مغازه ها چیده و اماده و پر از جنس شده بودن برای فروش عید.ولی در عین ناباورى همه چی بهم ریخت.جوری اسفند و فروردین گذشت که تو مخیله مون نمیگنجید...اصلا چی شد؟کی رفت؟از رو تقویم پریدیم؟
تعطیلات عید،شلوغی هاى شمال،مسافرت هاى بهار؟ شور و شوقِ اسفند؟اینا چرا حذف شدن ؟!!
بعد به خودم میومدم... گفتم خب..
شد دیگه.اتفاق افتاد.برای همه.ان شاءالله که بلا دور شه از همه ى دنیا و همه سلامت باشن.
امیدوارم حالا که برگشتیم سرکار،کار کردن ما باعث اسیب رسیدن به هیچکسى نشه..امیدوارم خدا به کسب و کار همه برکت بده..
زندگی به شهرم برگشته..اکثر مشاغل فعالن. تو پاساژ رفت و امد میشه.نه به اندازه ى بانک ها و اداره جات؛ولی ادما میان و میرن.امروز یه خانومی رو دیدم که حداقل چهل تا نایلون خرید دورو برش بود.انقدر خوشحال شدم که خدا میدونه.. خدا بهش خیر بده و به کسب و کار همکارام برکت.بازاری ها تو این مدت خیلی اذیت شدن و خیلی صبوری پیشه کردن.امیدوارم که بازار روز به روز بهتر بشه و این ویروس خیلی زود نابود بشه.
امیدوارم به بازگشت روزهای خوب،روزهای بدون کرونا.
انشاالله خدا به کسب و کارتون برکت بده:)
و هر چی زودتر برسیم به روزهای بدون کرونا...