" نیـــلگـون "

به رنگِ آسمـــــان ..

" نیـــلگـون "

به رنگِ آسمـــــان ..

ایجاد سایت جدید

مرز ..

سه شنبه, ۵ آذر ۱۳۹۸، ۱۲:۲۰ ق.ظ

 

چه روزهای غریبی بود.چقدر عجیب و غریب.باورم نمیشه که یک سال از اون روزها گذشته.هرچقدر هم که نخوای به یاد بیاری،یک عدد،یک تاریخ،کار خودش رو میکنه.تو رو به زمان و مکانِ مورد نظر پرتاب میکنه.مرورِ خاطرات این یک سالى که گذشت هم به فکرهای درهم و برهمِ این روزهام اضافه شده.

تسلیم میشم.به یاد میارم.مرور میکنم.مثل یک فیلم.یا مثل یه خوابی که در شبِ قبل دیدم.چه تلخ یا چه شیرین گذشته.تمام شده.چیزی که واضحه اینه که: در حال حاضر، گذشته توهمی بیش نیست.

 

فکرای زیادی توی سرمه.با سوالات فلسفی و بعضا ناامید کننده.دلم میخواست میتونستم این همه فکرو از سرم بیرون بریزم ولی نمیشه.نمیشه فکر کسی رو با سوالا مشغول کرد.

بقول شاعر که میگه:

اسرار ازل را نه تو دانى و نه من 

خدایا مگه قرار نبود ادم اشرف مخلوقات تو باشه.پس این چه اشرفیه که حتی تو حالِ خودشم مونده و نمیتونه شرحش بده؟جان و دلم داره میسوزه.میترسم هرروز از تو دورتر بشم.میترسم ازینکه تو رو درست نشناخته باشم...میترسم ازینکه تو رو نداشته باشم.تو خدای خوبِ منی.خدای خوبِ من و همه ی ادم های دنیا که زیرِ سقفِ نیگونِ تو هستند.فارغ از دین،رنگ،زبانشون.فارغ از جبرِ جغرافیا.همین جبری که من الان اسیرشم.تو خدای مهربونِ همه ی ادم های دنیایی.با هر زبونی میشه تو رو صدا زد.میشه تو رو با هر زبونی صدا زد و در هر زمانی!چون تو نزدیکی..خیلی نزدیک ..

نذار یه لحظه فکر کنم ما رو به حال خودمون رها کردی

نذار یه لحظه فکر کنم که دیگه دوستم نداری ..

 

 

موافقین ۵ مخالفین ۰ ۹۸/۰۹/۰۵
🔹🔹نیلگون 🔹🔹

نظرات  (۸)

کاش میشد یکسری خاطرات و یادها رو که دوست نداری از ذهن پاک کنی. درست مثل پاک کردن یک فایل از روی فلش مموری. 

آره کار داشتم برگشتم ایران. مث اینکه شما هم برگشتید ایران. چطور تو هواپیما ندیدم شما رو؟ 

:-))

پاسخ:
اره ولی نمیشه.هیچ خاطره ای از ذهن پاک نمیشه.فقط میشه فرستادش تهِ آرشیو ذهن و هیچوقت مرورش نکرد.
پرواز شماره چند بودید؟ :)))

درسته خاطرات هرگز محو نمیشن.

من شماره 297. فکر کنم مال شما وقتی دیگه بوده. سعادت نداشتم همراهیتون کنم :-))

پاسخ:
ولی جدا از شوخی چه کشور ایده آلی بنظر میاد..
دلم خواست واقعا برم :((

منم همینطور. کاش هیچ مرزی بین کشورها نبود. هر کسی هر جا دلش میخواست میرفت. هیچ جنگی در کار نبود. همه جا صلح و آرامش.

پاسخ:
اگه بعضی جاها جنگ و فقر و غارت نبود
جاهای دیگه اباد نمیشدن ..
صلح جهانى
آرزوى دور و درازیه ..
۰۸ آذر ۹۸ ، ۱۰:۳۲ پرینازم ...

سلام منم اینطوریم هیچوقت گذرزمان روباورنمیکنم...

پاسخ:
سلام ..
باید حواسمون باشه و قدر زمان رو بدونیم
همین

چطوریایی؟😃

پاسخ:
آهای شبنمِ بی وفا منو کردی رها ♫● به خاطر اون وبت جوونیم شد فنا – ♪♫●
آهای دوستِ قدیمی همبازی بلگفا ♫●  کجا رفتی تو دختر بدون هیچ آدرسی 
بدونِ هیچ آدرسی بدونِ هیچ آدرسی ♫●♫●♫●

ماشالله شاعرم شدی😄همینجا زیر سایتون 😀

پاسخ:
بله دیگه برای ستاره ی سهیل بایدم شاعر شد
هیچ معلوم هست کجایی تو دختر؟چند ماه بی خبر میذاری میری؟
یعنی تو نباید یه وبی یه نشونی چیزی به این دوستِ وبلاگیِ هفت هشت ساله ت داده باشی که نگرانت نشه؟
چخبرا دختر جان؟چه میکنی؟

دیدی میگن گر خواهی عزیز شوی یا باید بمیری یا دور شوی😄

والا حالش نبود اصن توام که پست نمیزاشتی😶

نه بابا نگران چی میشی بادمجون بم افت نداره😉

سلامتی هیچ خبر شبو صبح میکنیم صبح رو شب ...علاف ...بیکار...

پاسخ:
دست شما درد نکنه دیگه
این چه حرفیه😒
شما چه دور باشی چه نزدیک عزیزی خانوم
بعله ☺️
اره منم یه مدت پست نمیذاشتم.ولی وبم سرجاش بود که😒
خلاصه دله دیگه!نگران میشه چیکارش کنم☹️
سلامتی باشه خوبه.خداروشکر ..
۱۷ آذر ۹۸ ، ۱۱:۴۱ آفتابگردون ...

نذار یه لحظه فکر کنم ما رو به حال خودمون رها کردی...

پاسخ:
🙁😢

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی