براى تو ..
چهارشنبه, ۱۲ تیر ۱۳۹۸، ۰۱:۲۲ ق.ظ
امشب موقع برگشتن از پاساژ، ویترین یه مغازه ای که از قضا چراغاش خاموش و تعطیل بود،چشممو گرفت.رفتم پشت ویترین وایسادم اجناسِ جذابشو تماشا کردم ! مغازه ى متفاوتی بود.
انگشترای نفیس،با نگین های فیروزه و عقیق و ..که برق نگیناشون چشمامو میزد.اسکناس ها و سکه های قدیمی! بشقاب های نقاشی شده.سماورِ طلایی! جعبه های جواهر و قاب عکس های نفیس.مغازه،مغازه ی عتیقه فروشی بود.رفتم پشت درش تا شاید محتویات داخل مغازه رو ببینم.با دستم رو پیشونیم سایبون گرفتم و داخل مغازه ی عجیب غریب و تاریکُ دید زدم!!
یهو نفسم بند اومد... خدای من! چی میبینم؟! عروسکی که دوران کودکی عاشقش بودم تو یکی از قفسه ها داخل جعبه ش بود!
عروسک قشنگم با همون پیراهن آبی ... عروسکی که یه بچه ی کوچولو داشت و روی دستاش میخوابوندش..
یه لحظه حس کردم بیست سال پیشه و اون عروسکِ خودِ منه !! عروسکی که سالها بعد وقتی علی به دنیا اومد تو شیطنت های بچگیش سروکله شو از هم جدا کرد و موهاشو کند.هرچقدر من مواظب وسایلم بودم علی نبود.چقدر دلم میخواست اون عروسکِ خاطره انگیز رو داشته باشم.اگه مغازه باز بود بی معطلی میخریدمش.
نه برای خودم،برای دخترم..دختری که شاید یک روزى داشته باشمش..
۹۸/۰۴/۱۲