اِحیا نما در این شب اَحیا دل مرا/دل مردگی و این همه ویران شدن بس است
سال ها گذشتند و شب های قدرِ بسیاری از راه رسیدند و رفتند..شب های قدری که قدری بیشتر از قبل به تو نزدیک شدم و زمزمه کردم تمامِ خواسته های دلم را ...
خدایا آشکار و نهانم را میدانی .. این بنده ی کوچک و سراپا تقصیر را میشناسی..
به دل نگیر اگر گاهی فکر میکنم دعاهایم بی اثر میشود .. به دل نگیر اگر گاهی لج میکنم و با تو که مهربانترینی قهر میکنم ..به دل نگیر اوقاتی را که حرفی نمیزنم و فکر میکنم زبانم لال حواست به من نیست..حواسم هست به خواسته هایی که به هفته نکشیده به استجابت میرسد.. حواسم هست به نعمت های بی شماری که بی حساب به من بخشیدی و میبخشی ...
این شب ها مانندِ شبانِ قصه ی موسی (ع) به زبان خودم با تو حرف زدم و دردودل کردم..
نمیدانم چند بار گفتم: یا رب ! دعای خسته دلان مستجاب کن .... این مصرع یک دنیا حرف در خودش دارد.. این مصرع جانِ کلام و حال اینروزهای من است.
خدایا ! دلم .. دلم و آرزوهایش را به تو میسپارم..
عزیزانم و آرزوهایشان را به تو میسپارم .. در پناهت، امن و رستگار باشیم ای مهربانترین..