" نیـــلگـون "

به رنگِ آسمـــــان ..

" نیـــلگـون "

به رنگِ آسمـــــان ..

ایجاد سایت جدید

نور ..

چهارشنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۰۷:۰۶ ب.ظ

غروبِ روزِ هجدهمِ اردیبهشت.توی حال رو مبل نشسته م.رو به روی اشپزخانه.منتظر شسته شدن لباس های تو ماشینم تا برم روی بالکن پهنشون کنم.ماشین روی بیست و هشت دقیقه تنظیم بود و الان دقایق اخرشه.توی این بیست و اندی دقیقه سرم توی گوشی بود.توی پیج کاری اینستاگرامم پست میذاشتم.یکدفعه متوجه حجم نورِ دلچسبِ رو به روم شدم؛که از پنجره ی بزرگ اشپزخونه داره میتابه.نورش از رو میزِ گردِ آشپزخونه گذشته،تا ترمه ی رو میز جلویی ،به دستای من رسیده.نمیدونم چرا الان یاد مسجد جمکران افتادم.یاد پیاده روهای قم.همینقدر بی ربط! و شاید هم با ربط باشه..نه سالم بود.علی دو ساله بود و فوق العاده شیطون.همراه مامان و بابا برای اولین بار راهی قم شده بودم.اردیبهشت بود ! غروب تصمیم گرفته بودیم بریم مسجد جمکران.خانومی بود چادری،که توی تاکسی با ما هم مسیر شده بود.میگفت معلمه،مثل اینکه چند روز پیش ها بچه ها رو برده بودن اردو جمکران و خانوم معلم جا مونده بود.واسه همین اونروز میخواست بره زیارت کنه.شلوار پیشبندی جین پوشیده بودم..روسری هم سرم بود..یه روسری سبز با گل های رنگی ..از وقتی جشن عبادت گرفته بودن،مرتب حجاب میگرفتم.با هم رفتیم تو مسجد.خانومه عاشق علی شده بود.به مامان نماز امام زمان رو یاد داد و گفت علی رو نگه میداره تا نمازش تموم شه.بهم برخورده بود.خودم میتونستم مواظبش باشم.اصلا از کجا معلوم بچه دزد نباشه؟!تمام مدت چشم از علی و خانومه بر نداشتم،تا نماز مامان تموم شد...


نوری که از پنجره میاد هر لحظه بی رمق تر میشه .. شاید زندگی همینه..گذر زمان ...

نور و تاریکی توأمان ..



موافقین ۴ مخالفین ۰ ۹۸/۰۲/۱۸
🔹🔹نیلگون 🔹🔹

نظرات  (۱)

همه چیز رفتنی ، دیر یا زود...
فقط اوست که میماند ...
پاسخ:
بله ..همه چیز جز او ..

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی