اگر مراد ما برآید چه شود/شب فراق ما سرآید چه شود
این روزها بیشتر از هروقتی دلتنگ نیمه ی گمشده مم..
از اوایل ابان که یکی از اشناها بهم ابراز علاقه کرد(!) و گفت یک ساله دلش پیشم گیره؛این دلتنگی بیشتر شده.
چرا که ایشون اصلا هیچ تناسبی با من و معیارهای من نداشت.
بعدش شوکه از این پیشنهاد رفتم تو فاز دپرسی که چرا اونی که باید نمیاد تا منو ازین همه دلتنگی و ادمهای اشتباهی نجات بده.
با اینکه اعصابم بهم ریخته بود، اما دلش رو نشکوندم.فقط سنگ جلو پاش پرت کردم تا شاید بیخیال بشه.
جوابم حتما "نه" بود و هست.اما نمیدونم چرا اب پاکی رو دستش نریختم.فقط گفتم که قصد ازدواج ندارم تا بیخیال بشه و دیگه جواب حرفاش رو هم ندادم !
اونم فهمید و میدونست از قبل که کسی نیستم که بتونه به این راحتی دلمو به دست بیاره و باهام صمیمی بشه.دیگه جرات نکرد حرفی بزنه...بهم گفت میخواست قبل ازینکه از طریق خانواده اقدام کنه،نظرمو بدونه تا بقول خودش،توی عالم آشنایی مشکلی پیش نیاد.
اما باید در اولین فرصت کامل از خودم ناامیدش کنم.. تا فکر نکنه شاید یه روز نظرم مثبت میشه.
نیمه ی گمشده ی عزیزم.
هروقت پیدام کردی،زودتر بیا بهم بگو.نبینم توهم بیای و مثل بقیه بگی که یک ساله دلم پیشت گیره و جرات ابراز نداشتی!
نبینم انقدر دست دست کنی تا یکی دیگه بیاد دستمو بگیره و تو برگریزونای پاییز باهام قدم بزنه!
نیمه ی گمشده ی عزیزم..
ببین
صندوق قلب من پُر از عشق نابه..اگر میدونستی چه عشقی در انتظارته خیلی زودتر پیدام میکردی..
خدایا
میشه قسمت و نصیب و مراد و مقصودِ همه ی جوون ها رو خوش و خرم
نرم و نازک
درست و به موقع
با بختِ سفید و بلند
بهشون برسونی؟
میشه فاصله نیفته بین عاشق و معشوق؟
میشه فاصله ها رو کم کنی؟
میشه؟
...