پگی
میدونی چیه؟
هرچقدر دلگیر باشم بخاطر بی خبر رفتنت،بخاطر برنگشتن به وبلاگی که چند ساله خاموشه و بی خبری محض از خودت،نمیتونم یادت،"یادتون" نباشم.
میدونی چیه؟
امروز که فیلم سورپرایز کردن ابی رو میدیدم سراسر یاد تو بودم. دلم میخواست یکدوم ازون آدمها تو بودی.اون خوشحالی و شادیِ بی حد رو حق مسلم تو میدونستم.
یاد اون پست افتادم که نوشته بودی: میخواین با یه جفت خواهر برادر ازدواج کنید و نقشه ها کشیدی با داداش دوقلوت.حساب کتاب کرده بودی که با این اوصاف،بهتره که قبل از ازدواجت،آقات ابی رو ببینی! چون اگه خانوادگی میرفتین کنسرت و موقع دیدن ابی ، شوهرت سوسه (تو این کلمه رو نوشته بودی.امیدوارم معنی بدی نداشته باشه) بیاد و اجازه نده ابی رو بغل کنی،تو حرف شوهرتُ گوش نخواهی کرد! اونوقت شوهرت طلاقت میده و این وسط ممکنه زندگی برادرت و خواهر شوهرت(که همون زنداداشت باشه) بهم بریزه !!
میدونم
خیلی وقته که دیگه پژمان کنارت نیست..
میدونم
این رؤیاها خیلی وقته رنگ باخته....
میدونم
تو حق داشتی که دیگه نتونی تحمل کنی..که حتی نتونی کنار دوستای وبلاگیت باشی.
نمیدونم ..
نمیدونم ازدواج کردی یا نه.حالِ خوشی داری یا.....
اما شک ندارم که هنوزم دیدن ابی یکی از آرزوهای بزرگته.
مگه نه؟
آرزو میکنم یه روزی این آرزوت برآورده بشه...آرزو میکنم یه روزی توی کلیپ،تو رو کنار ابی ببینم..