مهم نیست که نیستی ..
سه شنبه, ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۶:۱۷ ب.ظ
امروز همه ی وجودم پر شده بود از حس خواستن تو..داشتن تو..
امروز یکسره دلم میخواست آغوش من بود و چشمهای تو.
امروز چشم های زیبای تو همه ی دنیای من بودند.
چشم هایم را بسته بودم و در رویا تو را میدیدم و میبوسیدم و میبوییدم..
میدانستم رویاست..
بغض گلویم بزرگ و بزرگ تَر میشد..اشک در چشمان بسته ام میجوشید..تو در دستانِ من بودی و نبودی..تو را داشتم و نداشتم..تو را با همه ی وجودم میخواستم و ....
میدانی مامان جان؟!میدانی دختر قشنگم؟میدانی فدایت شوم؟!میدانی همین حالا که سطور را مینویسم پر از اشک و بغضم؟!میدانی..
اصلا بیا تمامش کنم.
اصلا بگذار مثل همه ی این روزها شانه بالا بیندازم و بگویم مهم نیست ..
مهم نیست که نیستی..
مهم نیست که ندارمت...
مهم نیست ...
۹۶/۰۲/۲۶