" نیـــلگـون "

به رنگِ آسمـــــان ..

" نیـــلگـون "

به رنگِ آسمـــــان ..

ایجاد سایت جدید

چرا واقعا ؟

دوشنبه, ۲۸ آبان ۱۳۹۷، ۱۱:۳۱ ق.ظ


صبح که از خواب بیدار شدم؛کسی خونه نبود.

خواستم دوباره بخوابم اما تلاشم برای دوباره خوابیدن بی فایده بود.از تختم بیرون اومدم و مرتبش کردم.بعد رفتم تو سالن و لباس هایی که رو مبل ها و شومینه بود رو برداشتم و هرکدوم رو سرجای خودش گذاشتم.

میخواستم صبح سرکار نرم اما نظرم عوض شد.تصمیم گرفتم که صبحونه بخورم و پیاده برم سرکار.

صبحونه رو خوردم و ظرف های تمیز رو از ظرفشویی درآوردم و به جاش کثیف ها رو چیدم.

بعدش خونه رو جارو کشیدم و لباس هامو پوشیدم تا پیاده بیام سرکار.


سر نبش کوچه مون که رسیدم استرس گرفتم.تا نکنه یوقت فلانی اونجا وایساده باشه.

از شانسم متوجه شدم که تو ماشینش نشسته.سرش پایین بود.منم سرمو انداختم پایین و قدم هامو تند کردم.ترسیدم یوقت بیاد و بگه میخوای برسونمت؟

آخرین چیزی که توی این دنیا میخواستم این بود.یه مسافتی رو طی کردم و خداروشکر خبری ازش نشد.

تقریبا مطمئن شده بودم که نمیاد..که یهو دیدم با سرعت خیلی کم از جلوم رد شد و تو فاصله ی چند متری جلوتر از من وایساد.اون که وایساد منم وایسادم.انگار یه لحظه خون به مغزم نرسید.

میخواستم برگردم برم خونه!!! اما تو یه آن تصمیم گرفتم برم اونور خیابون!

(با اینکه میشد راه خودم رو برم و هرچی پیش میاد رو مدیریت کنم اما نرفتم.یعنی نتونستم.مغزم از کنترل خارج شده بود)

رفتم اونور خیابون و قدم هامو تند کردم.صداشو شنیدم که میگفت نیلوفر خانوم! نیلوفر خانوم! 

نیمچه اخمی انداختم رو صورتم و اصلا برنگشتم.داشتم با سرعت میپیچیدم تو اولین خیابونی که بهش رسیده بودم که دیدم به شدت گاز ماشین رو گرفت و رفت تو خیابون اصلی.


از شدت استرسی که بهم وارد شده بود احساس میکردم یه سطل آب رو روی سرتا پام ریختن.

نفهمیدم بقیه راه رو چطوری اومدم ..اما بازم توی راه دیدمش..


نمیفهمم معنی این دیوونه بازی ها چیه.

نمیفهمم چرا بیخیال نمیشه.

نمیفهمم چرا متوجه جواب من نشده.

اما امیدوارم با این رفتارِ امروزم قشنگ از چشمش افتاده باشم و ازم ناامید شده باشه ...





موافقین ۳ مخالفین ۰ ۹۷/۰۸/۲۸
🔹🔹نیلگون 🔹🔹

نظرات  (۳)

یه بار یه غریبه یه مسافت خیلی طولانی رو با ماشین افتاده بود دنبالم، هر چی هم می‌پیچدم این طرف و اون طرف بالاخره یه جوری پیدا می‌کرد. حتی رفتم تو حیاط یه مجتمع بلکه رد شه و بره. اما بازم وقتی اومدم بیرون، بود.
نمی‌دونم چرا منم کنترل مغزم از دستم خارج شده بود و حتی بهش نگفتم ولم کن برو یا یه همچین چیزی. با این که کاملا غریبه بود و  هر چی می‌گفتم هم بد نمی‌شد، فقط سعی داشتم فرار کنم:)))
ولی متاسفانه باید بگم در مورد آشنا، این چیزا اثری که ما می‌خوایم رو نمیذاره و معمولا برعکس میشه:(
پاسخ:
میدونی،وقتی توی حالت عادی بود من مشکلی نداشتم.میرفتم جلو،اگر تعارف هم میکرد تشکر میکردم میگفتم میخوام پیاده برم،یا حتی سوار ماشین میشدم باهاش میرفتم محل کارم.چون میدونم که ادم مطمئنیه.
اما وقتی روزی چند تا مسیج عاشقانه ازش میگیرم و بی جواب میذارمش،طبیعیه که ازش فراری باشم و نخوام باهاش چشم به چشم بیفتم!
از شما میپرسم!رفتارش آزار دهنده نیست بنظرتون؟
من بهش گفته بودم قصدش رو ندارم تا بیخیال بشه،تازه گفتم بدون اطلاع خانواده ها هم آشنا نمیشم.آدم مگه چندبار یه حرفی رو تکرار میکنه؟

اگر عرضه شو داری واقعا قصدت جدیه خانواده ت رو بفرست بیان جلو.یا بهشون میگم آره یا نه دیگه!
این مسخره بازی ها چیه نمیفهمم..


چرا. رفتارش کاملا آزاردهنده‌س. این که خودش این جوری اقدام کرده و پیام‌های بی‌جواب رو هم نادیده می‌گیره و باز پیام میده و جواب رد رو هم نمی‌فهمه کاملا آزاردهنده‌س.
پاسخ:
خدا خیرت بده خواهر...
والا اون باید با این کاراش از چشم من بیفته نه من از چشم اون :||
عزیزم بیام جفت پا برم تو حلقش؟😎
پاسخ:
بیا😢

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی