" نیـــلگـون "

به رنگِ آسمـــــان ..

" نیـــلگـون "

به رنگِ آسمـــــان ..

ایجاد سایت جدید

۲ مطلب در مهر ۱۳۹۶ ثبت شده است


میدانی آقا جان؟ دلتنگم.. دلتنگ ..نه از برای صحن و سرایت؛ نه از برای چشم دوختن به گنبد طلا و زمزمه کردن ها؛ و نه از برای سرگشتگی در رواق ها و سقاخانه ها .. 

دلتنگی از نوع سلام گفتن و جواب شنیدن ..

دلتنگی از برای حال و هوای زیارت ناب ..


هوای گریه دارم.اما نمیشود! اینجا نمیشود حرف زد و عقده وا کرد .. هوای صحن و سرا میطلبم برای گشودن دلتنگی ها و ریزش بی امان اشک هایم!


آقا جان ..میدانم .. بارها از تو خواسته ام که گوشه ای از قلبم را همچون حرمت کنی؛ امن و امان.خواستم در قلبم تو را داشته باشم.برای همه ی زمان ها و مکان ها.

خواستم هرلحظه که خواستم؛ متصل شوم؛ سلامی بگویم و شاید .. جوابی بشنوم..


آخ آقا جان .. چنین آرزویی اگرچه محال؛ اما خوش خیالی بود .. خوش فریبم میداد ..


میدانی آقا جان .. دلتنگم ..دلتنگ لحظه های ناب استجابت؛ دلتنگ لحظه هایی که انگار دنیا منتظر اشاره ای از من و قلبم است ..



 مثل همیشه؛ دلم به واسطه گری ها و مهربانی هایت خوش است .. از راه دور .. از زمین خاکی به بهشت برین ..

۲ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۴ مهر ۹۶ ، ۱۸:۱۲
🔹🔹نیلگون 🔹🔹

عاشورای دلگیری بود ..با وجود اینکه مزار و امامزاده ی خیلی سرسبز و دلبازی داریم نسبت به بقیه گلزارهایی که دیدم؛ اما امروز اونجا عجیب احساس خفگی میکردم.

اوج دلگرفتگیم اونجایی بود که تو مزار بعد زیارت قبور فامیل و آشنا رفتم سرخاک خدیجه.خدیجه همکلاسی ابتدایی تا دبیرستان من بود...یه دختر ماه ..و خوش چهره ...

دبیرستان که بودیم موقع رد شدن از خیابون؛ تو یه روز بارونی تصادف میکنه و میره تو کما .. و دیگه هیچوقت از کما برنمیگرده.

امسال که به رسم هرساله تو روز عاشورا رفتم که براش فاتحه بخونم؛ وقتی تاریخ 1387 رو سنگش دیدم حالم بد شد.دنیا دور سرم چرخید..سر دردی گرفتم که هنوز خوب نشده .. :(


 9 سال ..! مگه الکیه .. همش میگم واقعا 9 سال ازون روز گذشته ...




۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ مهر ۹۶ ، ۱۹:۳۷
🔹🔹نیلگون 🔹🔹