" نیـــلگـون "

به رنگِ آسمـــــان ..

" نیـــلگـون "

به رنگِ آسمـــــان ..

ایجاد سایت جدید

مرخصی

چهارشنبه, ۲۹ خرداد ۱۳۹۸، ۰۱:۴۴ ق.ظ

ساعت دوازده شب،خسته و کلافه همراه پدر از سرکار برگشتم خونه.مامان تو اشپزخونه بود.بهش سلام کردم و پشت بندش هم مشغول ارائه گزارش کار و غرغر شدم!مامان گفت خب حالا برو یدقه از رو تختِ علی کیفمو برام بیار.

رفتم تو اتاق علی و جییییغغغغ !

علی رو تختش دراز کشیده بود ^--^

پریدم رو تختش.صورتشو با دستام قاب گرفتم و گفتم تو کی اومدییی عشقِ خواهر هااان تو کی اومدیییی؟؟؟





هنوز بعد از نزدیک به یک سال سربازی،مرخصی اومدناش برام شیرینه و دیدن روی ماهش از ته دل شادم میکنه :)



موافقین ۵ مخالفین ۰ ۹۸/۰۳/۲۹
🔹🔹نیلگون 🔹🔹

نظرات  (۲)

آخی...:) خدا حفظشون کنه:)
پاسخ:
ممنون عزیزم :) 
نمیدونم برادر منم بره سربازی اینقدری دلم تنگ میشه براش یا نه 😯آیکن یگ عدد خواهر بدجنس 😈
پاسخ:
خواهرای بدجنس دلتنگ نمیشن😜

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی